Foulex

زندگی و مرگ هیچکدام آزادی نیستند ...

Foulex

زندگی و مرگ هیچکدام آزادی نیستند ...

خودکشی به موقع

 

  

نوشته ی یک انسان زنده ...

 

خودکشی دلیل درست و حسابی نمی خواهد . همین که بالاخره قرار است آخرش بمیری خودش بهترین دلیل است . خودکشی زمان و مکانش خیلی مهم است . غروب یک روز پاییزی که از آسمان باران هم ببارد با روز های بهاری و اوایل تابستان و اواخر زمستان خیلی فرق می کند . اینکه تازه چند روز است به زادگاهت بازگشته باشی با اینکه چند روز است از شهرت رفته ای ، خیلی فرق می کند . چند هفته پس از یک ماه عسل ترش با دو سه ساعت پس از خلاصی از یک جدایی تلخ خیلی فرق می کند . چند روز پس از شروع بازنشستگی با چند روز مانده به آغاز یک شغل جدید با هم خیلی فرق دارند . پریدن از یک خانه ی دوبلکس ویلایی با پریدن از یک ساختمان هفده طبقه در یک شهرک فقیر نشین خیلی فرق می کند . اینکه خودت را آتش بزنی جراتت را نشان می دهد . اگر دوست دخترت را غافلگیر کنی و جلوی چشمانش به فجیع ترین شکل این کار را بکنی زندگی او هم تحت تاثیر قرار می دهی . به عنوان یک هنرمند حداقل کاری که می توانی بکنی این است که در یک زیرزمین تاریک یک صحنه ی دراماتیک به وجود بیاوری و خودت را دار بزنی . اگر به تراژدی های یونانی علاقه داری می توانی آخر داستانت را مثل آن فیلم ها تنظیم کنی . اگر فیلم های اکشن زیاد دیده ای می توانی حرکت یکی از بازیگر های محبوبت را تقلید کنی . اگر با کسی در این دنیا مشکل داری می توانی طوری صحنه سازی کنی که همه فکر کنند آن آدم قاتل تو است . اگر به فکر خانواده ات هستی می توانی جلوی یک ماشین بپری که حداقل آن ها هم دیه ات را به جیب بزنند . می توانی با گاز خودت را بکشی که حداقل از نعشگی آخر بی نصیب نمانی یا با قرص بمیری که حداقل دیگران از تشنج هایت حالشان به هم بخورد . می توانی چند روز قبل از خودکشی ساکت و گوشه گیر شوی که همه بگویند این اواخر خیلی غمگین بود یا می توانی تا چند روز هر کس را دیدی ببوسی که بگویند خیلی احساساتی شده بود . می توانی تمام دوست دختر های قدیمی ات را قبل از مردن ببینی یا حداقل اگر می خواهی از وقت باقی مانده نهایت استفاده را ببری ، با دوست دختر هایت که باهاشون رابطه داشته ای ، ملاقات کنی . می توانی با خودکشی ات افسانه بسازی یا اینکه ثابت کنی که چقدر پست هستی و یا اصلا آن چیزی که هیچ وقت نبودی خودت را نشان دهی . زود تمام می شود . می توانی خودت را غرق کنی که بگویند شناگر بوده است یا در جنگل سر به نیست شوی که بگویند ماجرا جو بود . می توانی وصیت نامه بنویسی و همه ی چیز های بی ارزش و با ارزشت را به اطرافیان ببخشی ، یا بنویسی که هیچ کدام از نزدیکانم از ارث سهمی نمی برند . می توانی کامپیوتر و داستان هایت را به کودکان یتیم فلسطین ببخشی که آخرین ثواب احتمالی هم نصیبت شود . می توانی مثل حسین پناهی یک وصیت نامه ی شاعرانه بنویسی که چه می دانم  ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند و قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم که همه بفهمند هنرمند هم بودی و ریلکس هم بودی و اصلا هر چیز که می خواهی دیگران از وصیت نامه ات بفهمند .

می توانی با افاده بمیری یا مثل همیشه خاکی باشی . می توانی با مادرت خداحافظی کنی یا اصلا قبل از خودکشی ات این موضوع رو با او که هیچ وقت تو رو جدی نگرفته در میان بگذاری . می توانی قبل از مرگ رقص و شادی کنی و هر کاری که تا بحال جرات انجام دادنشان را نداشتی انجام دهی . می توانی سه کیلو گوجه سبز بخوری و یک بار دیگر در همان حیاط که حالا حیاط خانه ی مردم است سر پا بشاشی .

خلاصه بگویم هر غلطی که دلت خواست می توانی بکنی و مصمم بدون اینکه دستانت بلرزد کار را تمام کنی ، اما چیزی که اتفاق می افتد و به هیچ وجه هم دست خودت نیست ، این است که بعد از مرگت نزدیک ترین دوست هایت و عشقت و مادر و پدرت هم فراموشت می کنند و بعد از چند ماه حتی اسمت هم سالی یک بار بر زبانشان نمی آید و انگار که از اول وجود نداشتی همه فراموش می کنند که اصلا محمدی هم بود و چقدر عاشق بود .

می توانی زنده بمانی و از هر راهی که شده حداقل یک کتاب چاپ کنی و بدهی نزدیکانت کتاب را در کتابخانه هاشان بگذارند که حداقل وقتی نگاهشان به سمت کتابخانه رفت ، شانس باز هم دیده شدن داشته باشی . می توانی زنده بمانی و اینقدر داستان کوتاه بنویسی تا بالاخره یکی از آن ها را هم مادرت دوست داشته باشد . اگر یک نفر نیش گونت بگیرد و بگوید می خواهم ببینم چقدر طاقت درد داری شاید تا کنده شدن پوست و گوشتت هم دوام بیاوری و صدایت در نیاید اما اگر بحث امتحان نباشد همان ثانیه ی اول صدایت در می آید و فکر می کنی که خیلی دردت آمده است . می توانی تا جایی که واقعا تحمل داری ادامه دهی و یا اصلا می توانی زنده بمانی و زندگی ات را بد و خوب تا آخرش بروی .

انتخاب با خودت است .   

  

نظرات 27 + ارسال نظر

در آخر
تا آخر داستانی می روم
که در آن همه چیز تمام شود
تا آخر ...

تافا 1389/06/30 ساعت 11:52 http://www.taafaa.blogfa.com

فرصت ناب کبوتر شدن از آن من است
زاده روح منو طبع غزلخوان من است

درود بر شما
از شما دوست گرامی دعوت می کنم تا از خلوتکده ام با نام "فرصت ناب کبوتر شدن" حاوی اشعار حقیر دیدن فرمایید.

روزگاری پر از تغزل برایتان ارزومندم...

ایام بکام

www.taafaa.blogfa.com

ویدا 1389/06/31 ساعت 15:28 http://vvida.blogfa.com

خیلی خوب بود. آفرین.

مرسی ... :)

فکر نمیکردم آپ باشین...

ممنون که اومدین :)

احسان 1389/07/01 ساعت 03:16 http://ehsanarab.blogfa.com

این روزا بیش از همیشه فکرم را مشغول میکنه
که آیا چگونه مرگم را به اکران بگذارم
شاید جلوی زیر زمین فرشی قرمز بنشانم
که شاید مرگم را جدی بگیرن و بوی تشریفاتش
همه را دعوت کنه ...
دلم به حال دختران فامیل و همسایه میسوزد ...

به قول شما ، این جماعتی که من میبینم مرگ آدم را هم جدی نمی گیرند ...
مرسی دوست من
دختران فامیل و همسایه هم گناه دارند
باهاشون این کارو نکن :دی

pani 1389/07/02 ساعت 02:53 http://marlboro.blogsky.com

sar nemizani be ma...

میام خدمتتون ...

کشته مرده ی این پارگراف آخری ام ، از اون حرف هاست که باید کپی - پیست اش کنم بدم به خورد اونایی که گیر میدن به آدم!
-
تصدقت

مرسی :)

شبنم 1389/07/02 ساعت 22:36

تا آخر ...

واقعا که
تا آخر ...

سحر 1389/07/03 ساعت 02:24 http://www.pinupgirl.blogsky.com

سلام ممنون که بهم سر زدی.
بازم ممنون به خاطر کامنت های زیبات.
این پستت هم خوشم اومد . قابل تامله

سلام
ممنون :)

ساغر 1389/07/03 ساعت 21:21 http://www.tintless.blogfa.com

خودکشی دلیل درست و حسابی می خواهد
وقتی قرار است تمام دلیلت برای بودن را نثار کنی٫ نبودنت هم دلیل می خواهد!

از آنجایی که هیچ کاری این روز ها دلیل نمی خواهد خودکشی هم بی دلیل می توان انجام داد ! :دی
ممنون که اومدین

می توانی سه کیلو گوجه سبز بخوری و یک بار دیگر در همان حیاط که حالا حیاط خانه ی مردم است سر پا بشاشی
می توانی زنده بمانی و از هر راهی که شده حداقل یک کتاب چاپ کنی و بدهی نزدیکانت کتاب را در کتابخانه هاشان بگذارند که حداقل وقتی نگاهشان به سمت کتابخانه رفت ، شانس باز هم دیده شدن داشته باشی ..
حیف که انتخاب با خودت نیست ..

الحق که راست می گویید ، چه بسا نتوانم دیگر در حیاط خانه ی مردم سر پا بشاشم :)
مرسی محمد ...

تصدقت محمد عزیز ..

ارادتمندم ...
:)

غریب 1389/07/07 ساعت 12:00 http://www.gharibestan.com

سلام
این می توانی ها رو ادامه دادی ولی اصلا به علت نرسیدی... اینکه چجوری می تونیم خودکشی کنیم شاید مهم باشه ولی به نظر من اینکه چرا می خوایم خودکشی کنیم مهم تره
البته یادم هست که آدمی می تونه از هر جایی شروع کنه... می تونه بی خیال علت و معلول بشه و بگه اگه خواستم با علت و بی علت این کار رو بکنم اینجوری می کنم و اونجوری زجر داره و فلان جوری فراموشی می آره
در هر حال جمله آخرت کل داستان رو تعریف کرد" انتخاب با خودت است"
خیلی جالب بود... نوشته ی یک انسان زنده که نه نوستالژی بود نه رئال بود نه سور... نوشته ای که می نویسی که فقط بگویی صدایت در می آید که ... که متفاوت نوشتن هم یه هنر خوبه که تو داری
امیدوارم موفق باشی

سلام دوست خوبم
ممنون که اومدی و خوندی
چه فرقی می کند که چرا می خواهیم خودکشی کنیم ؟
مهم این است که بعد از خودکشی همه چیز تمام می شود ...

زیبا بود !
خیلی زیبا ..
به دلم نشست

مرسی ...
:)

سلام رفیق.

ما تازه اومدیم.

کجا داری میزاری می ری؟

سلام
خوشحالم از بازگشتتون
من همیشه همین جا هستم :)

مریم خالقی 1389/07/09 ساعت 22:19

سخت است اسیر نشدن...
همچنان لوگو و عکس هایت را دوست دارم...
ممنون که می آیی... و هنوز ادامه می دهی خواندن دردهایم را...

ممنون :)
شعر های فوق العاده ای دارید

مهدی 1389/07/12 ساعت 19:42 http://shabname-m.blogfa.com/

انتخاب با تو نیست .
اطرافیان تصمیم میگیرند که وقتی رفتی داخل یک جنگل سر به نیست شدی بگویند ماجرا جو بودی یا عاشق شده بودی و یا راه گم کرده بودی .
دیگران هر طور دلشان می خواهد تصمیم می گیرند .
گاهی می گویند دیوانه بود که خودش را انداخت جلو ماشین و گاهی هم می گویند اتفاق وحشتناکی بود .
هر چیز که احتمالش رو بدی می گند به جز اینکه او خود کشی کرد .
کاش فقط می فهمیدند خودکشی کردی . حالا برای چه و که بماند .


آخر داستانت امیدوارم سرآغاز زندگی باشد .
سرآغاز حقیقت نقطه سرخط

مرسی مهدی جان

مانلی 1389/07/12 ساعت 19:53 http://mang.blogsky.com/

و می توانی بدون هیچ تفکری تنها شروع به خودکشی کنی تا دیر نشده .


مهم تر از زمان و مکان!!! نتیجه خودکشیست که میمیری .

ببینم این راه حل ها رو خودتون پیدا کردید . یا که جای خوندید .
چون قبلنا ما با دوستامون می نشستیم راه های جدید خودکشی رو ابداع می کردیم .
اما جالب ترین خودکشی که خوندم و شنیدم اینه که یه دست بند به دست خودت ببندی و بری ته یه استخر و به آخرین پله ۴ متری ببندیش و کلیدش هم بذاری تو کیفت که حداقل غریق نجات ها بتونند جنازتو بدون بریدن پله ها در بیارند بیرون .

محمد عزیز زندگی لحظه های نابی برای دیدن داره . بگردیم اونا رو پیدا کنیم ممنونم از نوشتت .

من زیاد بهش فکر می کنم
و غرق شدن رو چون تا نزدیک مرگ قبلا دو بار تجربه کردم ازش خیلی می ترسم ...
ممنون

م 1389/07/13 ساعت 12:55 http://paryan.blogfa.com

سلام
مثل همیشه بود ...خوب
من از نقد نوشته هاخوشم نمی اد ... شاید بلد نیستم .....واسه همین شاید هربار همینو بنویسم خوب بود ..عالی بود ... یا یه چیزایی شبیه .... به پای این نزار که نمیخونم .....

سلام دوست من
شما لطف می کنید که نوشته ها رو می خونید و واقعا ممنونم

نهال 1389/07/14 ساعت 20:30 http://mo0n.blogfa.com/

هم...
چقد به سرم می زنه...

منم ...
بازگشتتان را خوشحالم ...

shiva 1389/07/27 ساعت 09:53

به نظر من خودکشی وقتی قشنگتره که صاف بشینی اراده کنی و بمیری!
اینجوری میگن طرف با خدا بود!گناه خود کشی هم گردنت نمی افته!

خیلی وقته از اراده دور شدیم !

دایی 1389/07/29 ساعت 20:49 http://flex.blogsky.com

این، عالی بود.
نسخه ای از کتابت را می خواهم.
دو بار خواندم.

مرسی دایی
به محض اینکه چاپ شود بلافاصله با کله خدمت می رسم :دی

انتخاب این جا با ماست آری. خوب می نویسی محمدجان خیلی خوب.

مرسی دون ژوان عزیز

مانی 1389/12/25 ساعت 12:10

با سلام
اون وصیت نامه ای که در نوشته به اون اشاره کردی «وصیت نامه حسین پناهی» وصیت نامه حسین پناهی نیست جعلیه دخترش اونو بارها تکذیب کرده .
اگر می خواهی خودکشی کنی زندگی کن .

کسی که لذت خودکشی را چشیده باشد روزی هزار بار خودکشی می کند :)
فکر می کردم واقعی باشد
ممنون از راهنماییتون ، هر چند چون دخترش تکذیب کرده باز هم شک دارم
دختر حسیبن پناهی کلا حسین پناهی من رو تکذیب می کنه !

ثمین 1390/11/10 ساعت 14:06 http://snouri.blogfa.com

با توجه به اینکه بعد از این هم داستان نوشتی اونم از نوع کوتاه معلومه که در مقابل امتحان طاقت ؛ نیش گونا رو تحمل کردی...

نگار 1393/11/24 ساعت 01:53

گاهی میخوای خودتو بکشی و دلیل محکمی برای اینکار نداری و فقط یه چیز میدونی اینکه باید بمیری.... این فاز خودکشی رو اکثر نویسنده ها دارن!!!!.... طبع سرد گوجه سبز!!!

یک ادم زنده 1397/03/19 ساعت 01:28

جالب بود.من به شخصه،سبک هایی که بین طنز وسور رئال دست و پا میزنند رو میپسندم.هرچندکه ممکن هست سبک مدنظر شما هیچکدوم نباشه و من برداشت اشتباهی کرده باشم؛از خوندن این نوشته لذت بردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد