Foulex

زندگی و مرگ هیچکدام آزادی نیستند ...

Foulex

زندگی و مرگ هیچکدام آزادی نیستند ...

شک دارم

 

       

شک دارم ...

   

شک دارم به صدایی که مرا می خواند

که هنوز شب نشده اسم مرا می داند

 

شک دارم به لبانی که مرا می بوسد

و به چشمانی که مرا می بینند

و به سبز مشکوکم

 

شک دارم به ترانه ای که برایم خواندند

و به آهنگی که مرا می رقصاند

 

شک دارم به تو ای عشق

که مرا می بازی

و تو این دیوونه بازی

تو به من می نازی

 

نازنینم  من به تو شک دارم

به نگاهِ سبزت

که مرا از نو ساخت

و به دستای گرم

که مرا مملو ساخت

از تگرگ و باران

 

شک دارم به خودم

که هنوز هیچ نشده

عادت هرزگی از یاد بردم

و شدم عاشق دیوانه که هیچ گاه نبودم

 

من به ما مشکوکم

و به عشق

و خدایی که مرا دوست دارد

و به بد بودنم عادت دارد

 

اون خدایی که مرا با همه ی شک هایم

به همان کوچه کشاند

که فریدون یک شب مهتابی

همه تن چشم از آن کوچه گذشت

 

اون خدایی که مرا با همه ی شک هایم

به همان کوچه کشاند

و در نهانخانه ی قلبم

گل عشق تو رو کاشت

که بدون تردید

من بدانم که تو را می خواهم

وتا دنیا دنیاست

من به عشقت شب و روز بیدارم  

  

پ.ن یک : نوشته ی بالا ارزش شعری ندارد . 

 

پ.ن دو : ترانه ای که برایم خواندند :  

ممد گردو ، گرد است گردو ، مانند او ، در این دنیا .... ( دایی فرهاد - پاییز1367 ) 

            

           

نظرات 26 + ارسال نظر

سلام دوست.
...چگونه می پنداری که خداوندگار درونت به بد بودنت عادت دارد؟؟
...محال است...ذات سپید تو...به سایه های سیاهی
تن سپرده باشد!
....عادت هرزه گی که زیبا از میان رفته است..و عشقی که از
وجودش در آفریده اش..جاری ساخت...و تو روان شدی...
جاری ...مثل همان چشمه ی کوچک زلال..که از میان تمام
سخت دلی های کوهسار..باز روان شد..و جاری تر از قبل..
به رودخانه رسید!

حس زیبایی بود.

ممنون :)

سرو بلند بالایم!
شک کردم به عشقمان...به اردی بهشت...به بوسه هاش بی هوایت ...
شک کردن به بودنت!
....
شک کردم به خودم
به دختر بارانی پروانه نویس
...
شک کردم به خدا...
..
چرا کاری کردی که شک کنم ؟
چرا؟
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
.....
به دوست داشتنم ولی ایمان دارم!


چقدر قشنگ ...

به دوست داشتنم ولی ایمان دارم!

تو این شعر می شد همه ی داستاناتون رو احساس کرد...
همه ی نوشته هاتون در قالب شعر..
دلنشین بود...و دوست داشتنی...
ممنونم

:)
آره ...
و به احتمال زیاد اولین و آخرین شعر
لطف کردی

راستی منم شک دارم...

...

Uncreated 1388/08/17 ساعت 19:32

منم همینطور...
:(
(اصن کلن ناراحتم...)
راستی خیلی دلنشین بود,چه ارزشی ازین بالاتر

:)
مرسی دوست من

من به آمار جهان مشکوکم
به زمین مشکوکم
به عشق و عاشقی مشکوکم .به کسانی که دم از برادری میزنند واز پشت بهت خنجرمیزنند مشکوکم به خودم مشکوکم که شاید فردا نیمایی دیگر باشم و خود نباشم

شما همیشه همون آقا نیمای گل خودمونی :)

سلام محمد جان، خوبی؟
شاید به قول خودت ارزش شعری نداشته باشه، اما بدجوری به دل میشینه. خیلی قشنگ و دلنشین و دوست داشتنی بود.
موفق و شاد و سلامت باشی.

سلام سیامک جان
ممنونم
خیلی لطف کردی

ممد گردو گرد است گردو؟ یعنی چی؟

:دی
شعر گفتن برام دیگه
مگه چیه ؟ :دی

می فهمش ...
کاش یه کوچولو ادیت می کردی تا ارزش شعریش هم بالاتر می رفت:)
موفق باشی...

مرسی دوست من
راستش من شاعر نیستم و فکر می کنم اگه نویسنده ها شعر بگند به همه ی داستان های دنیا خیانت می کنند ...
هرچند نویسنده ی درست حسابی هم نیستم :)

اون خدایی که مرا با همه ی شک هایم

به همان کوچه کشاند

که فریدون یک شب مهتابی

همه تن چشم از آن کوچه گذ


تو فقط به من بگو
با خواندن این واژه های جادویی
چگونه می توان اسیر کلام تو نشد؟

الان که فکر می کنم می بینم واقعا نمیشه
:دی
لطف کردی دوست من :)

فرح 1388/08/19 ساعت 17:36

تو به خود شک کردی؟
به کدامین مخلوق؟
ادمی یا که بشر؟
شک تو مشکوک است
ـــــــــــ
خوبی تو؟ کم پیدایی؟

ممنون
یه ذره خودمو درگیر کردم
میام خدمتتون :)

سلام
وبلاگ خوندنی ای دارین!!!!
می تونم شما رو لینک کنم؟؟؟
اگه لینکم هم کنین خوشحال می شم!!!

سلام
ممنون
من لینکتون کردم
اگه لطف کنید به اسم فولکس لینکم کنید ممنون میشم

جزیره را بخوان...

:)
همین الان میام

خویشتن 1388/08/20 ساعت 18:08 http://www.khishtan.com

سلام محمد
همیشه مطالبت رو می خونم اما شاید ۱۰ تا یکی برات پیغام بذارم
وقتی می بینم که می نو یسی پس یعنی هستی خوشحالم میشم
این شعرت خیلی قشنگه انگار خودم هستم نگاهی به گذشته اما ایندفعه با شک و تردید حالا می فهمم روزی که اولین پیغام رو برام گذاشتی و نوشتی من به سبز مشکوکم از کجا اومده
همیشه سبز باشی

سلام دوست من
ممنونم
واقعا خوشحال شدم
...
همیشه سبز می میرد
همیشه ساده می بازد ...

shiva 1388/08/20 ساعت 21:56 http://tazegi.blogsky.com

شک هم خوبه!
ابتدای یقینه!

:)

مرسی از اینکه آمدی و خواندی و واقعا مرا خواندی...
می ایم...

نوشته هاتون واقعا خوندنی اند
ممنونم

چرا آپ نمی کنین؟
من منتظرم یه داستان بخونما:)

شاید آپ کنم اما
احساس می کنم نیاز دارم مدتی خالی از کلمه باشم :)

لینکتون کردم
ممنون

ممنون :)

عارف 1388/08/21 ساعت 18:07 http://shabzakhmi.blogsky.com

سلام محمد جان
خوبی؟
مثل همیشه زیبا و این بار زیبا تر
..................
همیشه لشکر انده
به قلب ساده می تازد

قدم رنجه کن پیش ما بیا
منتظرم

ممنون دوست من
میام خدمتتون

[ بدون نام ] 1388/08/21 ساعت 21:46

من به ما مشکوکم

و به عشق

و خدایی که مرا دوست دارد

و به بد بودنم عادت دارد
خیلی دوستش داشتم منو یاد یه جمله از موسیو ابراهیم و گلهای آسمانی انداخت ...

ممنون دوست من
اما شما ؟!

سلام
خیلی دوست دارم نوشته هاتونو بخونم اما همیشه وقتی به آخر می رسم به خودم می گم ای کاش نخونده بودم

:)

تلنگر 1388/08/22 ساعت 17:57 http://talangori.blogsky.com

wow .bahal bood

ممنون

Gorkiy 1388/08/23 ساعت 12:30 http://kafka-gorkiy.blogfa.com

یه بار شک کردم بعدش

به هزار تا چیز تو زندگیم مطمئن شدم.

:)

واقعا قشنگ بود و خیلی دلنشین و ملموس!!!

:)
ممنون

کامنت بدون آدرس (موسیو ابراهیم و گلهای آسمانی)برای من بود/فراموش کردم اسمم رو بنویسم/موفق باشین!

حدس می زدم که اون کامنت به دلیل خاص بودنش برای شما باشه :دی
ممنون دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد