Foulex

زندگی و مرگ هیچکدام آزادی نیستند ...

Foulex

زندگی و مرگ هیچکدام آزادی نیستند ...

وازدگی ملتهب

 

 

تا بحال کلمه هایی مثل ناقوس ، سنگریزه ، گستاخ ، بطلان ، بیولوژی ، هیپنوتیزم ، حفره ، شناور ، کاپیتالیسم ،  قدیس ، متضاد ، مجازات ، نامجو ، وسوسه ، وسواس ، مستاجر ، تلفات ، مظنون ، یابو ، سنپاتیک ، خمیازه ، پیشرو ، بلوغ یا آرامش به گوشتان خورده است ؟ تا حالا از خودتون پرسیدید که سیزده میلیارد دلار چقدر پول است ؟ تا بحال با کسی همبستر شده اید ؟ یا اینکه کسی ناگهانی لبانتان را بوسیده است ؟ تا بحال از کسی واقعا متنفر شده اید ؟ تا بحال چیزی را برای خود خودتان خریده اید ؟ یا اصلا بگویید ببینم تا بحال خواب آدمی را که دوست داشتید فقط و فقط برای شما باشد را دیده اید ؟ تا بحال با مشت به صورت کسی ضربه زده اید ؟ تا بحال اسیر روز های بد شده اید ؟ در راهی گم شده اید ؟ معادله ای را کامل حل کرده اید ؟ سادگی را به معنای واقعی چشیده اید ؟ بد بیاری آورده اید ؟ در یک قصه بوده اید ؟ کسی را دیده اید که ارزش عشق شما را داشته باشد ؟ یا اصلا سوالی به گوشتان خورده است که جوابش را کامل بدانید ؟

من خود ار.ضایی یک زن خیابانی هستم و تمام کلمه ها و سوال های بالا بریده ای از احساسات یک لحظه ی من است . وضع من با او خیلی دشوار است . احساس می کند عاشق یکی از مشتری هایش شده است که قبل از اینکه لخت شود کت شلوار می پوشد و او فکر می کند شاید یک مرد واقعی باشد . یک نفر نیست از او بپرسد این مرد واقعی چگونه سر راه تو قرار گرفته است ؟ اصلا مگر مرد واقعی هم پیدا می شود ؟

من با مرد ها مشکلی ندارم . مشکل اصلی من با گاندی است . 

وقتی یک نخ سیگار در دستانش بودم فهمیدم که بوسه از لبان یک زن چقدر می تواند وسوسه برانگیز باشد . یعنی راستش را بخواهید من اول فقط نیکوتین و قطران بودم که تبدیل به دود در ریه هایش شدم . انتقام عصبانی او بودن را تجربه کردم . افکار مرطوب در سرش شدم و قبل از اینکه خود ار.ضایی باشم ، وازدگی ملتهب او بودم . من وجود دارم . او گاهی به من پناه می آورد اما خیلی زود برایش به پایان می رسم .

یک مرد هستم که روبروی آیینه نشسته و هذیان می گوید . دیوانه ای هستم که عاشق یک فاحشه شده است و تا امروز هر وقت پول خرج کرده ام ، توانسته ام با عشقم باشم . حس خوبی دارم که آن مرد کت شلواری او را از این شغل لعنتی بیرون بیاورد و وارد یک زندگی خوب کند اما اینکه دیگر نتوانم او را ببینم به قطع دیوانه ام می کند .

مگر می شود که کسی از این شغل کنار بکشد ؟ اصلا مگر می شود که مردی عاشق فاحشه ها شود ؟ من یک بیمار روانی ام . من همان فاحشه هستم که فقط کمی خیالاتی شده است . مشتری هایم کم شده و اینجا تنها نشسته ام و برای خودم داستان می سازم و شاید باید به دنبال راه فراری باشم .

من کودک درون شکم مادرم هستم که با اینکه او هنوز از وجود من اطلاع ندارد احساس می کنم می توانم افکارش را بخوانم و خودم را به جای او تصور کنم .

من پدر کودکی هستم که قرار است فرزندش را به حال خودش رها کند و دلم برایش واقعا می سوزد .

من همسر یک مرد هستم که مشغول فکر کردن به یک داستانم که ممکن است به خاطر بی تفاوتی های من به او از اولین خیانتش به من شروع شود .

من اوج تنفر یک جامعه ی منضبط هستم که اینگونه ظاهر شده است .

من یک عکسم که در آتش می سوزد . عشق که دیگر وجود خارجی ندارد . من پول هستم که به مقدار خیلی زیاد در حساب شخصی یک نفر مانده ام . من علم هستم . مدرک مهندسی تکنولوژی الکترونیک یک نویسنده ی داستان های سک*سی  هستم . من تصویری از دنیای اطرافتان هستم که واقعیت ندارد . کودکی هستم که بعد از مدرسه در کوچه های نزدیک خانه اش گم شد و دیگر هیچ وقت پیدا نشد . من میان هیچ ها گم شده ام . من تاریخ هستم . من کرم هستم که در یک سیب لول می خورم . من زن همسایه هستم . مردی که آخر وقت با خانواده اش شام می خورد . من سیاهی لشگر این فیلم هستم . درد پریود همان زن که در حال زیاد شدن هستم . یک غده ی سرطانی در مغز یک دوست هستم که برنامه های زیادی برای زندگی اش داشت . من یک نویسنده هستم که دنیا می خواهد هر طور شده جلویش را بگیرد . من سال هایی از زندگی ات هستم که در حال گذشتنند . من تصویر تو در آیینه هستم . وقتی می خندی ، خنده ام می گیرد . رو برگردانی رو برمی گردانم . بغض گلوی تو هستم .

وقتی هر چیزی که باشم وجود خارجی ندارم ، چه فرقی می کند که چه چیزی باشم ؟ من همان طور که اولش گفتم و باورتان نشد ، خود ار.ضایی یک زن خیابانی هستم که هرگز اتفاق نمی افتم . 

من هیچ چیز نیستم . 

 


 

مهم نوشت : اگر به هر دلیلی اینجا تعطیل* شد بهhttp://volkswagen.blogsky.com  می رویم . 

بی ربط به هر چیز دیگر : این روزهای زندگی ام از ابتدا غیر قابل پیش بینی بود . همه چیز معکوس شده و مانع ام می شود . لطفا هیچ چیز را به حساب چیز دیگری نگذارید . 

 

نظرات 20 + ارسال نظر

im nothing
and nothing else matters
اتفاقی دیدمتون... قلم خوبی دارین.
شاد باشین

ممنون :)

با اجازتون نوشته هاتون رو دارم کپی می کنم توی ورد که برای خودم داشته باشم.
چون واقعا به نظرم پخته و کار شده است!

سلام :)
شما خیلی لطف دارین
مرسی

* 1389/07/21 ساعت 18:02 http://blur.blogsky.com

عالی بود.

لطف کردید اومدید
ممنون

ساغر 1389/07/24 ساعت 00:45 http://www.tintless.blogfa.com

من سکوتی هستم که در نگاهِ تو هضم نمی شود!
ـ
قسم می خورم هر زبانی کم میآورد در برابر این کلمات و ترجیحا باید در سکوت خوانده شوند کلماتتان.

سکوت غم انگیز ترین کلمات دنیاست برایم ...
ممنون دوست خوبم :)

عالی!
دقیقا همونی بود که باید باشه

مرسی !
لطف کردی

shiva 1389/07/27 ساعت 09:44 http://tazegi.blogsky.com

سوالای اولش یه جورایی برای همه مون یا اتفاق افتاده یا آرزوه !
من این طور فکر میکنم!

مثل همیشه قشنگ بود!

هر کدوم از این سوالات روزی هزار بار در ذهنم بالا و پایین می شود و آخر به هیچ می رسند !
ممنون که بالاخره اومدید اینجا :)

سلام.

لذت حل معادله از خود ار-ضایی بیشتره واسه من شاید.

تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم!

ممنون رفیق



طرح معادله هم از حلش برای من لذت بخش تره :)
ای کاش همه چی حتی خودار-ضایی هم مثل معادله آخرش حل می شد
ممنون که اومدی :)

مژده 1389/07/28 ساعت 09:42 http://mozhde.persianblog.ir

ببینم نکنه نقل مکان فرمودین؟!

تا اینجا باشه ، من هم هستم دوست من :)

سحر 1389/07/28 ساعت 17:54 http://www.pinupgirl.blogsky.com

بیست بیست

وقتی هر چیزی که باشم وجود خارجی ندارم ، چه فرقی می کند که چه چیزی باشم ؟
از ته دل باهات موافقم

...
ای کاش راهی بود که وجودمون رو به خودمون ثابت کنیم :)
مرسی

سلام محمد جان خوبی؟؟؟
آقا از نوشته های زیبات ممنون...

سلام
مخلصم دوست خوبم
لطف کردی :)

ویدا 1389/07/30 ساعت 23:11 http://vvida.blogfa.com

راوی شاید ولی نویسنده... هستُ خیلی هم هست :)

ای کاش راحت بود
دل آدم تنگ میشه ...
مرسی برای همه چیز

مهدی 1389/08/03 ساعت 13:58 http://shabname-m.blogfa.com/

به فکر فرو رفتم . و ای کاش نمی خواندم که : لطفا هیچ چیز را به حساب چیز دیگری نگذارید .
چون بدتر دیدم شاید باید به حساب چیز دیگه ای گذاشت . و این نوشته ات چیزی بوده در ضمیر ناخوداگاه تو . ضمیر نا خود آگاه من .
من هیچ چیز نیستم ..............

سخته پیدا کردن حقیقت ...
ممنون

من این همه نیستم
(مردی که آخر وقت با خانواده اش شام می خورد )من کاش این بودم
از توجهت به این جزئیات خوشم میاد
موفق باشی

سلام محمد رضا
دلم بیشتر از همه برای آن مرد می سوزد
ممنون

مهدی ن 1389/08/05 ساعت 11:01

سلام
آفرین بر شما زیبا بود
موفق باشی

سلام
لطف کردید :)

نهال 1389/08/11 ساعت 09:44 http://mo0n.blogfa.com/

تهش بنویس آن زن دختری بود به نام نهال...هم...
مسی محمد جان


ای کاش راهی داشتیم ...
ممنون

م و ن ا 1389/08/11 ساعت 17:14

لااقل سر می‌زنم...

خیلی خوشحالم
شعرتون تو کتاب غوغا کرد :)!
ممنون بابت همه چیز

م 1389/08/15 ساعت 19:15 http://paryan.blogfa.com

من این را پرسیده ام
من این را می پرسم

...... همه چیز هیچ میشه وقتی در مقام مقایسه باشه .....
پس همه چیز هیچ . پس هیچ همه چیز ....شایدم نه

وقتی تو موقعیت من قرار بگیرین جز مقایسه ی هیچ با هیچ به چیزی نمی رسید !
ممنون

من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم و اونم اینه که قبلن اینجا اومدم ولی کشفت نکردم. فک کردم خلاصه ای از داستان های خارجی رو در میارین و می نویسی. عالی بود این. می خونمت زین پس.

لطف داری دوست خوبم
مرسی ...

دایی 1389/08/28 ساعت 12:54 http://flex.blogsky.com

نبودن این همه چیز هم خیلی چیزه.
سلام و ارادت

مثل خلایی که وجود آدمو پر می کنه
:)
سلام و تشکر :)

ثمین 1390/11/10 ساعت 14:15 http://snouri.blogfa.com

اینم به حساب هیچی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد